یا غریب الغربا بر تن آهو تیرست!
آینه دیده و در خلوت خود دلگیرست
یا غریب الغربا باغ دلم می خشکد
گر نباشد نظرت مرهم جان همدیرست
صبر بلبل همه پر ریخته از دوریگل
ساغر باغچه هم از غم هجرانپیرست
گریه از روضه ی زخمی است که بردل داریم
آوخ از روضه که از گریه ی ما همسیرست
سایه ها محفل شومی که خدا می داند
دستشان زاده ی این اهرمنزنجیرست
سر به بالین چمن خفته ی خون میبینم
ناله ای می شنوم،کیست؟ مگو ازشیرست
کوچ خاموش پرستو نفس از باغگرفت
این چه رازی است که در دفتر اینتقدیرست؟
یا غریب الغربا چشم زمان در خون است
چاره ی مشکل جان چشم تو اش تدبیرست
مدیر وبلاگ "وبگاه اشعار رضوی" : سید محمد حسین شرافت مولا
شعر عبدالوهاب نورانی وصال درباره سید احمد بن موسی الکاظم (ع)
ی ,هم ,الغربا ,غریب ,باغ ,روضه ,یا غریب ,غریب الغربا ,است که ,از روضه ,خاموش پرستو
درباره این سایت